کیانکیان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

کیان گل خندون مامان و باباش

شمارش معکوس..........

پسر قشنگم سلام.صبحت بخیر نازنینم.خوبی مامان!!!!!!!!! امروز دوشنبه 20.9.1391 واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی خیلی خیلی استرس دارم.اخه فقط 10روز دیگه مونده تا بیایییییییییی خدای مهربون شکرت که دارم مادر میشم.شکرت واسه همه ی مهربونیات.واسه همه ی کسایی که مثل یه کوه پشتم وایسادن و حمایتم میکننو بیشتر از همه شکرت به خاطر داشتن مهربونترین و بی الایش ترین مرد دنیا(بابامجید)که با کارها و دلسوزیاش دوران بارداری و واسم شیرین ترین دوران زندگیم کرد... که با تمام مشغله های فکری و کاریش واسه ارامش من و کیان کوچولو از چیزی دریغ نکرد. خدای مهربون ممنون.................. دردونه ی مامان و بابا عاشقتممممممممم...
20 آذر 1391

پناه من کیست؟؟؟؟

                      (((( پناه من کیست..؟؟؟)))                         من زاده شدم به عشق مادر              پرورده شدم به عشق مادر                     در دامن او شدم چنین نور              پیوسته شدم به ع...
18 آذر 1391

به سلامتی همه مادر ها.......

به سلامتی همه مادرها که هر موقع صداشون می کنیم.می گن: جانم... و هر موقع صدامون می کنه.می گیم:چیه....ها؟؟؟؟..... به افتخار همه ی مادرهای دلسوز و مهربون که عمر و جونیشو نو پای بچه هاشون می ذارن و دم نمی زنن حتی برای یه بار............ مادر من ای تمام هستیم......... تو رو به موی سفیدت قسم ما رو ببخش. به سلامتی همه مامانا...... واسه اینکه همیشه غمهامونو شنید اما هیچ وقت از غمهاش واسمون نگفت. سلامتی مادری که هیکلش به خاطر ما بهم خورد.. به سلامتی مادری که اگه نباشه نمی شه زندگی کرد.حتی واسه یه لحظه........ تنها کسی که وقتی به شکمش لگد می زدیم از شدت ذوق می خندید و منتظر بعدیش میموند.... به سل...
16 آذر 1391

کادوهایی برای کیان قشنگم...

سلام پسر قشنگم.خوبی مامانی؟؟؟؟ امروز تصمیم گرفتم یه سری از کادوهایی که  زحمت کشیدن واسه دیدن سیسمونیت واست آوردن و اینجا بذارم.ایشالا که بعدا واسه تک تکشون با هم دیگه جبران کنیم.البته مامی جونم اینا همشون نیست. ...
15 آذر 1391

آرزوهای از جنس دلم برای پسرم................

دردانه مادر به این امید که زنده بمانم و با هم این ارزوها را تجربه کنیم.تا مبادا در پیچ و خم زندگی کم بیاوری وبمانی............ کیانم!!!!!!! قبل از هر چیز آرزو میکنم عاشق شوی و عاشق بمانی اگر عاشقی کسی هم باشد که به تو عشق بورزد. اگر دلداده نیستی تنهاییت کوتاه باشد و از پس تنهاییت از کسی نفرت نیابی.... آرزومندم هرگز اینگونه نشوی و اما اگر شدی بدانی چگونه به دور از نا امیدی زندگی کنی... برایت آرزو دارم که دوستانی داشته باشی. از جمله دوستان بد و ناپایدار....... برخی نارفیق و بعضی دوستدار....... که دست کم یکی در میانشان مورد اعتمادت باشند..... و چون زندگی برایت اینچنین است برایت ارزومندم که دشمن نیز داشته باشی نه کم ونه...
14 آذر 1391

.فرشته ای به نام مادر............

کودکی که اماده ی تولد بود نزد خداوند رفت و پرسید:می گویند شما فردا مرا به زمین می فرستی.اما من به این کوچکی و بی دفاعی چگونه می توانم برای زندگی به انجا بروم؟؟؟ خداوند پاسخ داد:از میان بسیاری از فرشتگانم...من یکی را برای نگه داری از تو در نظر گرفته ام.... کودک فهمید که باید به زودی سفرش را اغاز کند. او به ارامی سوُالی دیگر  پرسید:خدایا اگر من باید به این زودی بروم پس لطفا نام فرشته ام را به من بگویید...... خداوند شانه ی کودک را نوازش کرد و گفت:نام فرشته ات اهمیتی ندارد.می توانی او را مادر صدا کنی.......... ...
14 آذر 1391

وای از این همه الودگی............

سلام پسرم.سلام عشقم.سلام کوچولوووووووووووووووووو........... خوبی مامانی.خوش میگذره.اونجا هوا خوبه؟؟؟از الودگی که خبری نیست؟؟؟ خوب خدا رو شکر.ایشالا که همیشه همه چیز واست خوب و عالی باشه.اما مامانی اینجا هوا افتضاهه.اینقده بد که اصلا نمیشه نفس کشید.منم به خاطر شما گل پسر کلا تو قرنطینه ام.2 روزه که همه جا رو تعطیل کردن.میگن الودگی دو برابر حد مجازه. امروز یکمی کمتر تکون خوردی.اما مطمُنم که خوبی.شاید توام مثل من امروز خواب الودی.اخه دیشب اصلا نذاشتی که مامان بخوابه همه جای تنم درد میکنه.از بس جا به جا شدم. صبح داشتم واسه مامانی اعظم تعریف میکردم اونم هی میگفت این رسم و رسوم ماه اخره اما من بازم نفهمیدم داره دلداریم میده یا کارای تو ج...
14 آذر 1391

بلاخره معلوم شد که فرشته ی ما کی میاد

سلام عشقمممممممممم.خوبی گل مادر؟؟ کیانم بلاخره معلوم شد که کی میایی.اخ جون.خدایا شکرت که مسافر کوچولومو با کوله باری از شادی داری روونه ی دنیا میکنی.جگر گوشه ی مامان سیما خانم دکترت گفت که خدا رو شکر همه چیز خوبه وبا این حرفش کلی از استرس منو کم کرد .ای کلک خوب وقتی توی مطب دکترت میریم شیطون میشیاااااااااااااااااا .بعضی روزا که با هم خلوت می کنیم هر چی بهت میگم حتی یه بارم تکون نمی خوری.من هی نازتو میکشم و توام هی واسم ناز میکنی.الهی که مامان قربون اون نازت بره یکمم مامان و درییاب . توی مطب بابا مجید چند دفعه زنگ زد.همش دوست داشت بهش بگم که دکتر گفته تو فردا میایی....بابایی ام دیگه طاقتش تموم شده......اخه میدونی خیلی میخوادتتتتتتت...
12 آذر 1391

سلام عشقم.........

کیان مامان سلام عزیزم. صبحت بخیر خوبی زندگیم؟؟تو دل مامان بهت خوش میگذره؟؟مامانی دیشب اونجا چه خبر بود که اشکمو در اوردی..پسرم این روزای اخر حسابی داری حال مامان و جا میاری...... یعنی چی کار میکنی؟؟؟ سیما قربون اون بازی کردنت بره.شیر مرد مامان دیگه کلی قوی شدیاااااااااااااا........ امروز ساعت ٤ پیش خانم دکترت وقت داریم.دیگه زمان اومدنت و بهم میگه.به به به به............... خدایا شکرت............... .دیشب بابا مجید از گریه مامانی خیلی ترسید بین خودمون بمونه اما از مدل نگرانیش خندم گرفته بود.........تا حالا ندیده بودم اینجوری باشه. راستی پسرم دیروز دوباره فشارم رفته بود بالا.این یکمی خوب نیست اما به خاطر تو جوجه ی کوچولو مام...
12 آذر 1391

اترین کوچولو و بند انگشتیش

کیان مامان سلاممممممممممم.صبح روز شنبت بخیر پسرم.خوبی گل مامان پسر قشنگم من و تو و بابایی دیشب بازم مهمون بودیم اما این بار خونه عمو علی بزرگترین داداش بابا مجید.جوجه ی مامان شما یه دختر عموی ناز و خوش زبون به اسم اترین داری که از وقتی اندازه یه نقطه بودی اسمتو بندانگشتی گذاشته و حالا هم که دیگه بزرگ شدی و اسمتم معلوم شده با اصرار تمام همچنان به این اسم میشناستت .صدات میکنه و به همه هم یاد اور میکنه که به زبون خودش تو بندر انگشتی مایی .این اترین کوچولوی خوش زبون الان حدودا 4 سالش وهمبازی خوبی واست میشه ایشالا............... .دیروز تلویزیون داشت راجع به تیم ملوان بندر انزلی حرف میزد که اترین کوچولو اومد و گفت سیما جون اقاهه داره اشتباهی...
11 آذر 1391